قمر در عقرب در شعر و ادب فارسی

به گزارش نسیم صبا ازمهر: «آنگه سفر نشاید، چون مه به عقرب آید» این نیم بیت از خاقانی به موضوعی اشاره میکند: قمر در عقرب؛ که اصطلاحی نجومی-طالعبینی است و به موقعیت ماه در صورت فلکی عقرب اشاره دارد. در طالعبینی، این موقعیت به عنوان زمانی خاص در نظر گرفته میشود که ممکن است بر فعالیتهای انسانی تأثیرگذار باشد. آنطور که ابوالفضل مصفا در کتاب فرهنگ و اصطلاحات نجومی ذیل مدخل قمر در عقرب مینویسد: «روزهای ۱۶ تا ۲۰ ماه است، و هنگامیست که ماه در منازل زباناً، الکلیل، قلب و شوله، که از اجزا صورت عقرب اند سیر میکند و احکامی خاص در کتب نجوم دارد.»
قمر (ماه) و عقرب (صورت فلکی کژدم معادل ماه آبان) هرکدام جداگانه تعابیر متفاوتی دارند. صورت فلکی عقرب هشتمین برج فلکی در دایره البروج است و با ویژگیهایی مانند قدرت، تحول، مرگ و تولد دوباره مرتبط است.
عقرب، Scorpion یا کژدم از صورتهای منطقه البروج و جنوبی است، ستاره روشن آن قلب العقرب است که ستاره ایست قرمز، البته در این در صورت فلکی خوشههای ستارهای زیاد دیده میشود که به وسیله کهکشان راه شیری قطع میشوند. طبق شمارش بطلمیوس، ۲۴ کوکب در صورت عقرب قرار دارد و سه کوکب در خارج آن. اعراب نام آن سه ستاره پیشانی عقرب را اکلیل نامیدهاند، کو کب سرخی که بر بدنه اوست قلب العقرب.
قمر در عقرب در شعر و ادب فارسی
در جهان کهن، مکانها را با صورتهای فلکی مرتبط میکردند، از کشورها و شهرها، حجاز وبادیه عرب، یمن، مدینه، کومش، آمل، ساری، نهاوند، نهروان با برج عقرب در ارتباطند. دو شهر ری و تبریز با این صورت فلکی مرتبط هستند. خاقانی در این بیت به هر دو طالع اشاره میکند:
عقرب از طالع تبریز و ری است
نه ز عقرب ضرری خواهم داشت
طبق گفته حمداله مستوفی در نزهت القلوب، شهر تبریز که بارها بوسیله زلزله ویران شده و یکبار بفرمان زبیده زن هارون الرشید در سال ۱۷۵ تجدید بنا یافت و در سال ۴۳۴ باز بوسیله زلزله ویران گردید، و ابوطاهر منجم شیرازی یا قمی این زلزله را پیشگویی کرده بود، در سال ۴۳۵ بفرمان امیر وهسودان بن محمد به اختیار ابوطاهر مذکور؛ به طالع عقرب بنا شد.
از سوی دیگر این صورت فلکی را با خلق و خوهای ناهنجار و ترشرویی و بیشرمی و کاهلی و تکبر و نادانی مربوط دانسته و در عین حال سخاوت و دلیری را به عقرب نسبت دادهاند. از بیماریها هم گری، کنگی، درد، چشم کچلی شوره سر و سرطان و آکله و آماس و سنگ مثانه منسوب به عقرب است.
عقرب برج جادوگران و کشتیبانان و جایهای کثیف و آبریزها و شیون خانهها، و سوراخهای کردم های زمینی است. ویرانهها و مزبلهها منسوب به اوست. عقرب نماینده حشرات زیانکار و بسیار یا مانند عقربهای زمینی، زنبور، هزار پا و رطیل است… و البته در آئین زرتشت از خرفسترها و موجودات موذی است.
قمر Lune یا ماه، که با نیروهای شبانه و زنانگی و رویش گیاهان و… مرتبط دانسته میشود. کنایات و تشبیهات و اسامی و القاب ماه در ادبیات فارسی به این شرح است: ابن اللیل، برید فلک، پرده دار فلک، ترک حصاری، چتر سیمایی، حلقه سیمین، خاتون فلک، خاتون شبستان فلک، خاتون جهان، خاتون یغما، خنگ شب آهنگ، سراج المساکین، شاه انجم، شاه زنگ، شاه شام، طشت سیمین، عروس عدن، قرص سیمین، گوشه جام شکسته، گوی سیمین، مرغ شب،، آئینه رو، لاله، طاس سیمگون، طاوس شب پیما، چشم شب و…
قمر در عقرب در شعر و ادب فارسی
وقتی ماه در صورت فلکی عقرب قرار میگیرد، به آن قمر در عقرب گفته میشود. این موقعیت در طالعبینی به عنوان زمانی پرتنش و حساس در نظر گرفته میشود. اعتقاد به قمر در عقرب و سعادت و نحوست آن، بیشتر در میان اعراب رواج داشته و احتمالاً از آنجا به احکام نجومی راه یافته است.
قمر در عقرب در شعر و ادبیات
این مفهوم اما در ادبیات و شعر و ترانه بازتابهای متفاوتی دارد، گذشته از ترانۀ «عقرب زلف کجت با قمر قرینه / تا قمر در عقربه کار ما چنینه» سروده شیدا _که بعضی هم آن را منسوب به ناصرالدین شاه دانستهاند_ در اشعار کهن هم نمونههای جالبی دیده میشود. چند بیت غزلی از آشفته شیرازی:
دلی که روز و شبان از پی نظر میگشت
ز زخمِ تیزِ نظر، دوش بیخبر میگشت
کسی که پا نکشیدی ز کعبه در همه عمر
به طوف میکده میدیدمش به سر میگشت
بلی مسیر قمر عقربست و این عجبست
که دوش عقرب زلف تو بر قمر میگشت…
و یا این دو بیت از فروغی بسطامی:
هزار فتنه ز هر حلقهای برانگیزد
شبی که عقرب زلف تو بر قمر ماند
دلت به سینۀ سیمین ز سنگ ساختهاند
که تیر نالۀ عشاق بی اثر ماند…
قمر در عقرب در شعر و ادب فارسی
شیخ بهایی در میانه داستان موش و گربه این بند را میآورد: «به گربه گفت: اکنون استخاره نمودم در مرتبهای خوب آمد و در مرتبهای بد آمد. در دفعه ی بد گمان من این است که گویا ساعت سعد نیست و قمر در عقرب است؛ تأملی کن تا ساعت نیک شود آنوقت استخاره نمایم تا چه برآید! گربه گفت: ای نابکار! من حساب کردهام، قمر در برج مشتری است، تا تأمل مینمایی به مریخ میرود و اگر در آن دم دریا در دست تو باشد قطرهای به من ندهی! موش گفت: هر گاه که میدانی، بعد از این ساعت نحس میشود؛ برو انشا الله تعالی وقت دیگر ضیافت شما پیش بنده است…»
همچنین در کشکول خود آورده: «در ربیع الابرار آمده است که عیسی (ع) زناشویی و سفر هنگام محاق و قمر در عقرب را خوش نمیداشت.»
رضی الدین آرتیمانی در رباعیای به سفر نرفتن در هنگام قمر در عقرب اشاره میکند:
رفتم بر آن نگار سیمین غبغب
گفتم به سفر میروم ای مه امشب
رویی چو قمر، زلف چو عقرب بنمود
یعنی که مرو! هست قمر در عقرب
و بلنداقبال در ابتدای غزلی اینطور میگوید:
بی رخ و زلف تو روز ما سیه تر از شب است
یار ما و همدم ما روز و شب درد و تب است
کرده شبها خواب بر همسایگان ما حرام
بس که در هجرت دلم در ذکر یا رب یا رب است
کی منجم در زمین دارد خبر از آسمان؟
از رخ وزلف تو میگوید قمر در عقرب است…
وفایی شوشتری، در قصیدهای که در مدح امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام سروده اینطور میگوید:
از هلال عید، دوش ابرو کمان کرد آسمان
تا به ابروی تو ماند کج کمان کرد آسمان
تا قیامت شد ز خجلت با سیه رویی قرین
مهر خود تا با مه رؤیت قران کرد آسمان
یوسف حُسن ترا، تا پیر زال چرخ دید
حلقۀ مه را، کلاف ریسمان کرد آسمان
تا زرشغل شیر گیری لحظه یی غافل شوند
خواب را، شب بررغزالانت شبان کرد آسمان
چون قمر در عقرب زلف رُخت در هر مهی
از پی تشبیه تصویری عیان کرد آسمان
پرتوی از مهر رؤیت تافت اندر کاخ من
ای عجب ما را، زمین چون آسمان کرد آسمان…
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰