که با قطره قطره های باران، نرم می شود
همچون وزش نسیم
که بذر گلی را در شکاف صخره ائی می نشاند
همچون بوسه شبنم بر برگ کاج
که شاپرکی را سیراب می کند
همچون آفتاب که کوههای یخ را
بی هیچ فشاری ذوب می کند
به نیروی مقتدری که مرا در برگرفته
و از پیش از خلقت با من همراه بوده
تسلیمم…….
در برابر آنچه بر من گذشته
آنچه بر عزیزانم گذشته
تسلیمم
بر ذره ذره های وجود
پرتو افشانی می کند
در برابر شکوه و اقتدارش
من ذره ائی بیش نیستم
اگر مصیبتی بر من وارد شده
اگر بیماری مرا لمس کرده
اگر رنجی از من کاسته
اگر بارها جفا دیدم
زمین خوردم و بار دیگر برخاستم
قدرت مشاهده و پذیرش
مرا آموخت تسلیم باشم
و در جریان زندگی
جاری و روان
همراه با هر تحولی؛
که از اراده من بیرون است
بی هیچ تقلائی پیش بروم
و آنکه باید برود می رود
تسلیمم برای دریافت های نو و تازه
تسلیمم در برابر ابدیتی که مرا می خواند
تا آگاهی مرا به سوی طرحی که
همسو با شعور هستی است
هدایت کند
سلام بر بینش و بصیرت نو
سلام بر وجودی که به اذن حق
قابل شد
یکبار بنویس ،چهار بار زمزمه کن