من آرامش ام را مشاهده می کنم
من نفس می کشم
صدای دم و باز دم ام را مشاهده می کنم
نگاه کردنم را مشاهده می کنم
قلبم می تپد
ضربان قلبم را مشاهده می کنم
سکوت می کنم
صدای سکوت را مشاهده می کنم
ترسهایم را….حسادتم را.. …خشمم را
بی قراریم را…..نگرانیم را مشاهده می کنم
من ملامتگرم را…که می گوید :
تو باز هم اشتباه کردی
که می گوید:
نگو…..حرف نزن….نپرس…نخواه
که می گوید:
همه چیز باید تحت سلطه تو باشد
اموالت؛ همسرت، والدین ات
فرزندانت، اقوامت؛ دوستانت،افکارت
که می گوید:
انتخاب نکن، حذف نکن؛ شغلت را شهرت را کشورت را تغییر نده
به همین موقعیت بچسپ
که می گوید:
خلق کن
تغییر کن
استقامت کن
بخواه…..
و همه آنچه هستم را می پذیرم
و در برابر هوشمندی که مرا در بر گرفته
یک شاهدم
می پذیرم که ناتوانم
عجزم را…ضعفم را….کاهلی ام را
می پذیرم
و مشاهده می کنم که امروز روز پذیرش
عجز من است
می پذیرم آگاه نیستم
می پذیرم نمی دانم
می پذیرم تقلا نکنم
می پذیرم کنترل نکنم
مداخله نکنم، قضاوت نکنم
بی هیچ نگرانی می پذیرم
و اینک هوشمندی، بجای من
عمل می کند